No hail,
No fail,
No death,
It s squeak from FIRE...
Ashes&Ashes

تگرگی نیست،
مرگی نیست،
صدایی گرشنیدی...
فریاد است، از درون آتش سوزان...
خاکستر، خاکستر، خاکستر

Before begin to read...

If you want to read this blog you should read carefully this page.
This page is about scientific thought.
Who is wise? & what is the wisdom?
http://scientific-thought.blogspot.com/2011/02/scientific-thought-wisdom-wise.html

برزخی به نام ِ ایران



برزخی به نام ِ ایران

ایران کشوری که گویند به معنای ازادگان است. ایر؛ آزاده – ان؛ علامت جمع عربی
واژه ای پارسی جمع بسته شده با دستور زبان عربی.

دولتی با شعار دینی از جانب خدای یگانه
مردمی دم زننده از دین و فرهنگ
مردمی مفتخر به تاریخ چندین هزار ساله
مردمی که دین ِ هزار و چهارصد ساله را کهنه می دانند و اداب سه هزار ساله را نو.
جمهوری اسلامی ایران
جمهوریتی که به یک نفر ختم می شود براساس اسلامیت در نهاد افکار ایرانی.

افراط
نه مکانی ست که رشد معنوی ممکن باشد و نه محلی که دسترسی به گناه انچنان راحت باشد.
جامعه ای که؛ به همان اندازه که پیدا کردن مکان مذهبی اسان است، به همان اندازه هم مکان غیر مذهبی ولی شعار مذهب است!

قوانین جامعه را با شعار قوانین دینی ساخته اند.
زنان موظف به رعایت حجاب براساس ایات مستقیم کتاب مقدس الهی
انچه دیده می شود مدل های مو و لباس و ارایش زنان براساس تیپ های غربی.
(تیپ هایی نافهمیده؛ نه تیپ جدید و اخرین مدل دارند نه حجاب دینی! بیش تر مدلی که دیده می شود از رنگ و طرح و رفتار تیپ هایی ست جهت شناسایی همجنس گرایان در کشورهای غربی!)
همچنان افرادی که حتی صورت خود را به دلیل قانون حجاب نامعلوم می پوشانند تا چهره ی شان سبب وسوسه ی جوانان نشود!
جوان ِ پسری که در گوشش خواهران دینی خوانده می شود تا به دختران نگاه شهوانی نکند!
شعارست اینکه دختری بیگانه را پسری به چشم خواهری ببیند! که شیوخ شان بر منبر سخن از عشق ِ در یک نگاه می زنند! و می گویند جوان اساسا طبعی عاشق دارد! واگر لطمه ای به این طبع وارد شود دچار مشکلات می شود!
به چشم خواهری و طبع عاشق!
یا مردم خرند یا خر شیخ سوار!
هرچه شعار می دهند انجام نمی شود! کسی نبوده که بتواند اموزش بدهد انچه شعار می دهد.
شعار زهد و تقوا در چشمان جوان کجا و چشم چرانی های دختران به پسران کجا!
جوانانی را در نخستین روزهای جوانی مزدوج می کنند تا به گناه کشیده نشوند. که این خود نشان از چندگانگی افکار و رفتار این جامعه است. نه جوان که شاید به اجبار نوجوانی که هیچ اطلاعی از روابط جنسی ندارد. طبع عاشق باید از نهادش برخیزد! فطرت پاکجو به شهوت و غریزه ی حیوانی امر کند!
چشمان پاک و جوانان خوب؛ جوان ترم اول دانشگاه، عاشق می شود. یعنی اولین روزهایی که چند عدد از جنس مخالف خود را می بیند و باید انچه از تقوا و زهد در گوشش به خریت خوانده شده است انجام دهد و باید جنس مخالف خود را به چشم خواهر/برادر ببیند تا شهوت بر او غلبه نکند، عاشق می شود به ................

خواهر در خانه ارایش ندارد و لباس خاص نمی پوشد و فلان مدل رفتار نمی کند! ولی دختران در دانشگاه و خیابان مانند وقتی که به مهمانی می روند ارایش می کنند و عشوه و ناز خرج می کنند و اندام نمایی می کنند!
برادر در خانه انچنان خاص و با متانت رفتار نمی کند و ادبیات خاص ندارد و فلان مدل لباس نمی پوشد! ولی پسران در دانشگاه و خیابان شیرین می شوند! مودب می شوند! شاعر می شوند! مدل های موی خاص دارند!  اندام نمایی می کنند!

جوانانی که خود را چندین مدل نقش و نگار می دهند برای تماشای خواهران و برادرانشان نیست برای یافتن جفت است.
طبیعت این غریزه ی حیوانی ست و هر حیوانی رفتاری خاص دارد برای یافتن جفت.
وبسیارند پرندگان و چرندگانی که خودارایی هایی خاص دارند برای جفت یابی، همسریابی، عشق یابی!

این رفتار و تیپ ها در همه کشورهای غربی هم هست تفاوت این است که اخر شهوترانی یک غربی صدمه ای به هیچ دینی وارد نمی کند! شهوت شان به صیغه (زنا) ختم نمی شود. در یک کشور غربی برای حوسرانی پاداش الهی داده نمی شود، که در برزخ (ایران) برای شهوترانی فرضیه ای برپا می کنند به نام صیغه و با تعدادی سند ساختگی انرا پر از ثواب می کنند! درین صورت جوان نیازی به ازدواج ندارد بلکه هروقت نیازی پیش امد با درود و سلام و ... صیغه می کنند فی مدت معلوم!

دولتی که سایت های مختلف را فیلتر می کند تا جوانان را از گناه حفظ کند.
سایت های پورن فیلتر می شود تا جوان پورن استارهای پخش زنده را در خیابان ببیند و زهد و تقوا پیشه کند!

سخنی خاص نیست براینکه جوان نیاز به ارضای شهوت دارد؛ بتواند همسر نتواند ...
سخن این است که هرچه می خواهید انجام بدهید ولی
زنا را صیغه نکنید
خانه ی سکس / فحشا را خانه ی عفاف نکنید
سایت های دوست یابی را همسریابی نکنید؛ هر دختر و پسری قرار نیست روابط سکس داشته باشند که بخواهند همسر شوند.
هرغلطی می خواهید انجام بدهید ولی جنبه ی دینی و عرفانی ندهید.
عشق (شهوت)  را در شعر عرفان نکنید.
هرچه به خریت مردمی را خر کرده اید، دیگر سواری نکنید...

-
کشورهای صاحب صنعت و تکنولوژی به دلایلی براساس منافع شان ایران را تحریم می کنند. و ایران هم براساس منافع خود عقب نشینی از مواضع خود نمی کند! بماند که دعوا نفت است یا انرژی هسته ای یا ترس از بیداری مردمان! برزخ این است؛
غرب ایران را تحریم می کند ایران غرب را فیلتر!
فیسبوک، تویتر، یوتیوب، گوگل پلاس و ... فیلتر است! از جمله بلاگر!
شرکتی هم مانند گوگل و اپل هم ایران را تحریم می کنند.
هیچ نمایندگی یا فروشگاه رسمی از هیچ شرکت تکنولوژی درایران نیست مگر شرکت هایی که با چند واسطه نمایندگی گرفته اند.
برای مثال هیچ مکان رسمی و مستقیم از طرف اپل نیست که خدمات پیشتیبانی عرضه کند.
ایسوس، لنووو، ایسر، سونی، موتورولا، سامسونگ، اپل، ال جی و ... هیچ دفتر رسمی یا فروشگاه مستقیمی ندارند.
(تمام شرکت هایی که اسم نماینده ی فلان شرکت خارجی را دارند ادعا ست وگرنه باید تمام شرایط و قوانین شرکت اصلی را اجرا کنند مانند گارانتی ها و خدمات پس از فروش و ...)

-

ایران تعطیل است!

ایران در شرایطی خاص بسر می برد...
حدود یک ماه از دوازده ماه ِ سال تعطیلات رسمی ایران است.
که این تعداد غیر از تعطیل روز جمعه و نیمه تعطیل روز پنج شنبه در هر هفته است.
بیش از 70روز رویداد های مهم دیگر است که برای هر کدام مراسمی و جشنواره ای برپا می شود که حداقل 2-3 روز تعدادی از سازمان ها و ادارات و وزارت خانه ای در حالت کاملا خاص بسر می برد برای بهتر اجرا شدن مراسمی که هدفی نامعلوم و حتما بی هیچ نتیجه ی مهمی است.
دوماه از سال بطور جداگانه و خاص ایرانیانی بپا می خیزند تا دین اسلام را زنده نگه دارند.
یک ماه خاص هم همگان به میهمانی ایزد می روند!
جدای از تعطیلات رسمی اول سال مراکز اموزشی از مدرسه دبستان تا دانشگاه تا مراکز اموزش خصوصی تعطیل غیر رسمی هستند. حدود 10 روز قبل از یک فروردین و حداقل یک هفته بعد از 13فروردین.
اینها مواردی است که هرسال تکرار می شود و اما...
شرایط خاصی که نسبت به رویدادهای ناخوانده پیش می اید.
شرایط تصادفی مانند بلایای طبیعی، اتفاقات اقتصادی، سیاسی داخل کشور ایران و اتفاقات بین المللی.
سخنرانی فلان ایت الله ! تا سخنرانی شخصیت های اول سیاسی ایران.
اکران فیلمی در سینما! کنسرت موسیقی فلان خواننده! و ..................
هرکدام ازین ها رویدادهایی هستند که شرایط خاص دارند بالقوه و با اندک سخنی بالفعل می شوند.

"روزی ست بنام چهارشنبه سوری! روزی ست از اداب ایرانیان باستان در اواخر سال که با لوازم اتش بازی ساخت چین و اعمال نامعلوم الحال انجام می شود! حداقل دو هفته پیش ازین روز/شب نیروی انتظامی هر شهر به حالت اماده باش برای جلو گیری از هرگونه اغتشاش؛ که البته این جلوگیری از اغتشاش بعد از سال 88 بیش تر معروف شده است.***"

این نکته اضافه شود که برای هرکدام ازین روزهای خاص بیش ترین چیزی که دچار لطمه می شود اینترنت ایران است!



مردم برزخ فکر ایران

سخنی ست که می گویند پیش از هرچیزی فرهنگ سازی باید انجام بشود!
چه می شود زمانی که فرهنگ سازی برای ازادی و دموکراسی نشود و به کشوری ازادی داده شود!

زمانی که کشوری مانند انگلستان مونوریل داشت ایران با مرزهای بسیار گسترده درشکه داشت و ماشین هم برای اعلی حضرت همایونی و *اقازاده ها* و شاهزادگان...

 تعدادی کلمه ی دموکراسی را از فرنگی ها شنیدند و حوس کردند سلطنت پر از شکوه شهنشاهان ِ بی فرهنگ ایرانی را براندازند و به رسم غربی ها کشوری شورایی داشته باشند. مجلس ساختند و بتوپ بستند!
مردمی نادیده و نافهمیده بودند و تعدادی فرنگ دیده!
جو دموکراسی ایران را فراگرفت و هر روز تعداد *ازادی خواهان* بیش تر شد.
شاعر، دانشمند، مردم ِ وطن پرست و غیره.
حدود پنجاه سال این درگیری ها بود تا شخصی سخنی گفت ...

مجلس نمایندگان مردم تشکیل می شد و همانند همه مجلس های شورایی در سراسر جهان به نفع عده ای به اتمام می رسید.
تا اینکه شخصی و تعدادی به پشتیبانی ِ دین صدای خود را بلند کردند و در مقابل مصوبات غیر دینی مجلس بپا خواستند و البته در مقابله با رفتارهای غرب زده ی شاه ِ اریامهری که غربی ها او را تربیت کرده بودند برای نوکری.
پیش از این شخص و تعداد همراهانش اندک افرادی بودند که بازهم دم از دینداری می زدند و ایران را با دین ِ اسلام ِ شیعی می خواستند. مردمی که مسلمان ِ سنی بودند و بزور قانون گذاری یک سلسله شیعه شده بودند.

"" در مورد این برخی عقیده دارند ایران شیعه شد به دستور صفویان تا در مقابل سنی های عثمانی قرار بگیرد و هیچ مصلحت دینی وجود نداشته برای این عمل."

یک روحانی از حوزه ی علمیه قم برخواست و شعار دین سرداد.
حدود چهارده سال بعد به انچه می خواست رسید. و گفت هرچه اتفاق افتاد خواست خدا بود و هرچه بدست امد از خداست.
اما برزخی که او درماند این بود که همه ی افرادی که اطرافش بودند مدعی دین نبودند.
جوانانی در جامعه با سخنرانی ها و اعلامیه های او تربیت شده بودند و برایش جان دادند ولی انهایی که در راس امور قرار می گرفتند بیش تر افرادی ازادی خواه بودند تا دین خواه.
پس مجبور شد یک مرحله از شعار دین عقب نشینی کند تا اکثریت مردم را جمع کند و کشور را متحد کند.
اتحاد بین ترک و پارس و بلوچ و کرد
جوانانی تربیت شده ی او بودند ولی بسیاری جوگیر ِ الله اکبر گفتن. از آن جو دینی خارج شدند چون دیگر کسی شعاری نمی داد و کشور رو به ارامش بود. ولی هم چنان تضاد بین دین خواهان که اندک بودند و ازادی خواهان که بیش تر در جامعه معلوم می شدند درجریان بود. و تعداد بسیار زیادی هم ناراضی بودند از حکومت ان شاه به دلایل اقتصادی و نه ادعای روشنفکری داشتند و نه دینداری.
 ولی همه ی این افراد تا قبل از به نتیجه رسیدن جریانی که او براه انداخته بود ساکت بودند.
سختی های کار را او و تعداد بسیار اندک دین خواهان متحمل شدند و سود را ازادی خواهان.
حکومت دینی و اضافه شدن خواست مردم؛ جمهوریت و دموکراسی!
شعار یکتای الله اکبر شد؛ نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی! که درواقع با کلمه جمهوری می شود هم شرقی هم غربی!

برزخ ِ دین و ایران!

عده ای ازادی غربی می خواستند، عده ای ازادی شرقی
عده ای شروع کردند به شعار شاه خواستن تا بتوانند دین ِ اعراب را از کشور عجم ها دور کنند.
حکومت سخن از یک شخص دینی گفت و سه قوه ایجاد کرد.
قوانین دینی اجرا شود! براساس قوانینی دینی قضاوت شود! و براساس دین قانون تصویب شود...
نمایندگان مردم ایران باید دینی برای شان قانون تصویب کنند این سبب نارضایتی اکثریت مردمی بود که انچنان پایبند به دین نبودند و نیستند بنابراین برزخ اینگونه پیش رفت که گروهی از شخصیت های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی در مجمعی انچه مصلحت کشور باشد را اجازه ی اجرا بدهند حتی اگر مصلحت باشد دین کمی یا خیلی بازهم عقب نشینی کند.

انان که تربیت شدند کشته شدند هرچند عده ای هم که اگر زنده ماندند منحرف شدند!
مانند تاریخ صدر اسلام و داستان طلحه، زبیر، شمر و دیگران.

واین شد داستان دموکراسی و ایران؛
شاه بود، مجلس تشکیل شد، ادعای دین کردند.
طاغوت برافتاد دموکراسی و مجلس شورا تشکیل شد.
حال لیبرالیسم ِ بی دین می خواهند و شاه پارس! ***



-
پول

شیخ...
شغل:  سخنران!
رتبه ی علمی: حاج آقا! / جاجیه خانم!

جلساتی برگزار می شود به ادعای دین! به هدف مجموع شدن خانواده!
نتیجه: صددرصد صفر از نظر علمی.

جلساتی ست که شخصی با لباسی نامعلوم الحال می آید و از پلکانی بالا می رود و شروع به سخنرانی...
آن شخص در مکانی غیر از دانشگاه درسی نامعلوم خوانده است!
چه جلسات خانوادگی باشد، چه جلساتی که سخنران !باسواد! از مکان غیر دانشگاهی، به هرحال هیچ نتیجه علمی و فنی ندارد.

حاج اقا/خانم سخنرانی می کند به ادعای دین و پولی دریافت می کند برای اینکه صحبت کرده است.
هرجلسه ی سخنرانی سی دقیقه و وجه دریافتی ده ها هزار تومان.
مقدار پولی که اگر درُ و گوهر از دهان حاج اقا بیرون بیاید زیاد است، چه رسد به ینجه و علف.
در طول یک روز هر تعدادی که سخنرانی برود حقوقش بیش تر می شود؛ قیمت خاصی خواهد شد...
مطالبی کاملا تکراری. مطالبی که هرچقدر تکرار بشود برای کسی مشکل ایجاد نمی کند پس به راحتی بیان می شود و پول دریافت می شود.

برزخ؛ سخنران می فرماید سخنان ما را بشنوید و عمل کنید و به اعمال و رفتار ما توجه نکنید!
سخنرانی می کنند در مورد زهد و تقوا پیشه کردن، پول می گیرند هزاران تومان.

سال هاست سخنرانی کرده اند
هزاران هزار نفر سخنان شان را شنیدند
ولی هر روز جامعه بیش تر برعکس سخنان ایشان می شود!
چرا ؟؟؟

چرا باید وارد جمع هایی شد که تعداد ادم های مفید صفر است؟
چرا باید وارد جمع هایی شد که اگر یک نفر مفید موجود باشد نمی شود ازان بهره برد؟
اشخاص از شخص ایجاد می شود، جامعه از تک تک افراد ایجاد می شود؛ مجموعه هزار خر برابر  ببر نمی شود!

به هدف رسیدن به وسیله اتحاد زمانی رخ می دهد که هر شخص بفهمد هدف چیست و وظیفه ی شخصی خود را متوجه باشد.
اگر مجموع خر باشد ببر هم که متحد انها بشود فقط توانایی های خود را ضایع کرده است.
این همان است که نادانی برای نادان هایی سخنرانی کند به تخیل و هدف واهی، پس مجموع مردم به راهی می رود که نمی داند چیست به تقلید از هر کسی دیگر از جامعه ای دیگر!
اینطور می شود که میان شعار فرهنگ پارسی و دین عربی جامعه ای غربی دیده می شود...
و این هم چنان برزخ دین و ایران است |



ائتلاف بزرگ شیخان رقاص

انتخابات در برزخ یعنی هرچهار سال عده ای را برقص اورند
درین میان هرکس بهتر برقصد در میان مردم شخصی بهتر شناخته می شود.
ولی برزخ یعنی وزیدن باد
یعنی مردمی که به استخوانی دم تکان می دهند پس از یک ساعت دانشمندانی و سیاستمدارانی متبحر می شوند.
اینگونه ست که رای مردم مفقود الاثر می شود!
چون حتی خود مردم نمی دانند به چه کسی رای داده اند چون نمی دانستند به چه کسی می خواهند رای بدهند.
مردمی که تفکرشان به جمله ای از مجری یک شبکه خارجی تغییر می کند و منبع سخنان شان نانوایی و تاکسی است اخرالامر نمی دانند چه کردند و چه پیش می آید.

جوانانی ازین مردم گوش به فرمان رییسان شان هستند در حوزه
و جوانانی دیگر گوش به زنگ سخنِ ان کسی هستند که حرفش بوی هرزگی بدهد
آخر چه گذشت و چه پیش آمد را نمی فهمند*

شیخانی با پیشوند حجت الاسلام نامزد انتخابات می شوند و با وجهه ی دینی ِ خود هرزه وار سخن می گویند؛ روحانیت مبارز!
تاریخ تکراری ِ ایران
با امامه و ابا می رقصند تا رای مردم را جذب کنند
ولی باد ساعت اخر قبل از شروع انتخابات معلوم نیست چگونه بوزد!
ستاد انتخاباتی این شیخان رقاص خانه ی فحشایی ست با ظاهر سیاست
حال این متهجران برای کدام ازادی می خواهند مبارزه کنند نامعلوم است

زمانی که متهجران روشنفکر شوند...
آنگاه که میزان رای ملت شود هرزگان مجال رقص و قاتلان مجال قتل می یابند.

زمانی که رای بدکارگان برابر با رای دانشمندان باشد عدالت نابود است
انجا که عدالت نباشد علم و نواوری پایمال برابری با احمقان می شود
وقتی سلیقه ی دانشمندان تاثیرش مانند سلیقه ی فاسهان باشد پیشرفت معنی ندارد

*
دین در زندگی مردم ایران رخنه کرده است
به این دلیل خوب و بدشان خوب اند و دیندار و دل پاک!
جایی که حتی قوانین رانندگی و شهروندی را بچسبانند به قوانین شرعی و بگویند فلان قانون، قانون شرعی است پس انجامش واجب. و کشوری که بدترین رانندگی را دارد یعنی از قوانین شرعی سرپیچی می کند.
این می شود که تمام قوانین واقعی دین را نیز اجرا نمی کند چون در باطن دین برای شان معنی ندارد و اساسا دین را نمی فهمند.

درنتیجه با لباس دین هرزگی می کنند و این خرابکاری ها بپای دین نوشته می شود چون خودشان ریشه و اساسی ندارند...


         این متن ادامه خواهد داشت...

سر اباعبدالله الحسین را عُرف پرستی مردم از تن جدا کرد.


سر اباعبدالله الحسین را عُرف پرستی مردم جدا کرد.

زمانی که خداوند فرمود شیطان از راه خوبی ها و خوب نشان دادن گناهان شما را به هلاکت می رساند
درکدامین حماقت بسر می بردید؟
به فکر زن گرفتن، شوهر کردن، احترام به والدین، اینکه اگر شما نباشید دیگران هستند، اینکه فرزندان تان یتیم شوند چه می شود، چشم گفتن به پدر و مادر ، تهذیب نفس در حوزه، علم آموزی در دانشگاه، سرگرمی به مال و زن و فرزند...
که قطعا شما مردم حماقت پیشه را هیچ  علم اموزیی درکار نیست.
آنگاه که قرآن ناطق رها شود تا خطی از یک کتاب اجرا شود!
زمانی که می گویید به پدر بگویم چشم، نمی بینید که خدا شما را نفسی واحد و متمایز از دیگران افریده است. و طاعت شما به سوی خدا است و نه شخص.
زمانی که نفس و شهوت از مال و زن و فرزند انچنان شما را غرق کرده است که عشقبارگی تان عقل تان را زایل کرده است.

در عُرف نبود به پدر و زن و فرزند پشت کنید و به مسلمان کشی بروید...
به هر احمق و حرام زاده ای مسلمان می گویید؛ یزید مسلمان بود مگر؟
سگانی کافر را مسلمان و برادر می خوانید، راضی به اینکه از عاشورا نگویید تا وحدت حفظ شود!
وحدت جامعه عُرف  بود...

پشت سر فردی دیگر چشم گویان به راه باشید، و از عقل هیچ استفاده نکنید و هرانچه دیگران گفتند انجام دهید و تکرار کنید.
کتاب ها را بخوانید و نافهمیده بگویید سمعا و طاعتا! همانند خرانی که باری از کتاب دارند...
چه پدر باشد چه مادر
چه برادر چه خواهر
چه استاد چه رفیق
چه ایت الله چه طلبه
معیار شخص نیست.
معیار سخن خداست که به اختیار کامل انجام شود.
نه اجباری از طرف والدین ویا شیخی...

دین و عقیده را از پدر و مادر به ارث نمی برید؛ که این رسم کفار بی خرد بود که می گفتند براداب و ایین پدران مان هستیم
.و ازین رسوم درست برنمی داریم 
هرکس مستقل از هرفرد دیگر مورد بازخواست است
.پس اداب و پدران تان هیچ به یاری تان نیاید بلکه این اندیشه ی مستقل و رفتار ِبااختیار خودتان است که اهمیت دارد

قسم به زمانی که برراه حقیقت ِ دین بودن همانند دردست گرفتن گدازه های اتشین است.
نه درجامعه دین، نه در خانواده، آیا کسی را توانایی مقاومت و صبر درین گرداب کفر هست؟  


وقسم به عصر از خلقت تا قیامت. قطعا انسان در زیان است از حماقت و کژ فهمی.
مگر کسانی که ایمان اورده باشند و عمل بر اساس قانون الهی انجام دهند، و صبر پیشه کنند در راه حق.


| یاحق 

کوروش لعنت الله یا ذوالقرنین رحمت الله

کوروش چه کسی بود؟


آیا کوروش در قرآن به عنوان ذوالقرنین معرفی شده است؟
یا
کوروش به عنوان کسی که با بنی اسرائیل دوستی کرد و آنها را نجات داد؟

متن صریح قرآن بیان می کند در آیات فراوان به نافرمانی ها و شرک و کفر ورزی های قوم بهود و لعنت ابدیی که خدا برآنها داشت که برای نمونه؛

یهودیان محکوم به ذلت و خواری هستند به هرکجا که یافت شوند مگر به دین خدا و عهد مسلمین درآیند. و آنان پیوسته مستحق خشم خدا و اسیر ِ بدبختی و ذلت شدند و ازین رو که به آیات خدا کافر شده و پیغمبران حق را به ناحق می کشتند و این نابکاریها به خاطر نافرمانی و ستمگری همیشه آنها بود 112   سوره ی آل عمران

درتاریخ های فراوان بیان شده است از حقوق بشر کوروش پادشاه هخامنش سرزمین پارس و اینکه او آزاد کرد قوم یهود را از دست بابلیان آزاد کرد و آنها را گرامی داشت و احترام کرد به نام آزادی ِ عقیده؛

آن منافق مردمی را ندیدی که با یهود قومی که خدا برآنها غضب کرده است دوستی کردند؟ انها به حقیقت نه از شما مسلمین و نه از فرقه ی یهوداند و به دروغ قسم یاد می کنند که ما اهل ایمانیم در صورتی که خود می دانند 14  خدا برآنها عذابی سخت مهیا کرده است زیرا بسیار زشت کردارند.15    سوره ی مجادله


از طرفی بزرگان بسیاری برین باور بوده اند که کوروش ذوالقرنین و بزرگانی دیگر اسکندر و دیگران حتی چنگیز.
پس خیلی راحت می توان پی برد که قطعیتی نیست در مورد قرین سازی ذوالقرنین و دیگران.
ولی یک موضوع خیلی روشن است که خداوند آن قومی را که با قوم اسرائیل دوستی کردند را لعنت کرده است. همانند یهودیان لعنتی ابدی...
واین قطعیت و اتفاق نظر کامل دارد به موضوع تاریخی آزادی بنی اسرائیل بدست کوروش.
(تل آویو هم خیابانی را به نام کوروش نام گذاری کرده است!)

به هرحال نمی تواند ذوالقرنین که بنده ی صالح خدا بوده است درجایی مورد لعنت ابدی خدا قرار گیرد.

خرد داند |

What is Philosophy



The word  "Philosophy" means knowledge Or wisdom lover. (Greek)
In the ancient time in Greece "Scientist " were named philosopher that their behavior were based on knowledge and argument and their life were depended on science.
That time was not enough special part of study for nature. So Doctors, Astronomers, Geologist, Biologist and etc. were called philosopher. Everyone who wanted to explore and discover mystery and secret of nature, was named philosopher and because philosophers were wanted reason & argument for each performance, behavior, belief and … some unwise people became against & opposition. These opposite people that named themselves "Theosophist" and were said we are lover and amorous, so we don't need argument for our behavior and belief, and reason not necessity, then they named philosopher as "Sophist", who wants unnecessary reason for everything.
So in during of history philosophers got trend of Naturalism and then Materialism too dogmatic and theosophist catch trend of unknown concept that were called it "God" without any reason Or discussion about his existence.
In this way someone made two kind of theosophy; Inner Theosophy & Rational Theosophy.
And philosophers in another way had involved in matter But it s better to say they had involved in themselves. In other hand we can say that they had isolated themselves and without and observation, were tried to know universe.  
So the definition of philosophy changed from Science of nature to absolute rational subject.

(And in this way both philosophy & theosophy become together and same, Because they do unknown! Love - Rational)

After a while subscription of all philosophers became "No Science". 
As result that they forgot The Nature as same criterion, philosopher in their isolate of thought tried to explore universe without increasing information and any observation.
They had been deprived themselves about nature So their information decreased & had to make own info ! (Imagine instead of Logic)
From this level personal opinion get into results and conclusions. These different opinion converted to ISM and ism used as suffix for name of who established the special(personal) opinion.

That’s because philosophy is not science & also basis of science.

Since if define philosophy as science, we will have incoherence and problem with definition of science.
Science is study of nature.
Philosophy is thinking in absolute rational way.Sometimes psychic, sometimes fancy!

And if define as basis of science, will have problem again.
Base of science is thinking about nature, not thinking fancy and imagine.

SO philosophy is noT science and noT basis, and exactly it s not valuable for ScientificThought.
(You can read more about meaning in Wikipedia.org)

Wisdom knows |    

فلسفه چیست؟


فلسفه در واژگان به معنای دانش است یا عشق ِ به خرد(واژه ای یونانی)
که درزمان های پیشین دانشمند را فیلسوف می نامیدند که منشی براساس دانش و موجودیتش بر علم بود. وآن زمان شاخه های مختلف فیزیک گسترده نشده بود وهرکه اهل اندیشه کردن بود و به دنبال یافتن و کشف اسرار طبیعت می بود را فیلسوف می نامیدند و ازین رو چون فلاسفه برای هر چیزی دلیل و برهانی می خواستند عده درمقابله ی با این روش بودند که خود را عارف نامیدند به عرفانی براساس عشق. وتعریف کردند عاشق برای عشق به معشوق دلیل نمی خواهد چون عاشق است!
به این ترتیب فلاسفه روزبه روز به سوی ماده گرایی و طبیعت پرستی و عارفان روز به روز به نامعلومی گرایش پیدا کردند به نام خدا که برای نه دلیلی اقامه کردند ونه ورود در بحث وجودش را مجوز صادر.
درین سیر عده ای بودند درگروه عارفان که دسته هایی ایجاد کردند به عنوان عرفان قلبی و عقلی.
درمیان فلاسفه ی فرورفته درطبیعت که بیش ازآنکه در طبیعت فروروند درخود فرورفته بودند، آنچنان که می توان اینگونه تشبیه کرد که درگوشه ی عزلتی نشسته اند افرادی به نام فیلسوف که اندیشه می کنند در مورد بنیان جهان بی انکه جهان را مشاهده کنند.

زین سبب تعریف فلسفه از دانشمند به دانش ِ طبیعت تغییر کرد به اینکه فلسفه مباحث عقلانی ِ صرف را پیگیری می کند.
و پس از مدتی به جایی رسید که اشتراک بین تمام فلاسفه یا بهتراینکه بگوییم مکاتب فلسفی "نه علم " شد.
واین سبب شد که معیار یکسان طبیعت فراموش شود و فیلسوف های مختلف درگوشه عزلت خود بی انکه نگاهی به جهان کنند سعی کردند اسرار جهان را کشف کنند. و بسیار روشن است که بدانیم فردی که عزلت گزیند سرانجام بانک اطلاعاتی ش کم می شود و چون خود را محروم از طبیعت کرده است و خود را فیلسوف و بررسی کننده ی جهان براساس عقل مجرد می نامد، نمی تواند اطلاعات خود را براساس طبیعت  افزایش دهد ازینرو خود شروع به ساخت اطلاعات می کند.
وازینجاست که نظرات و دیدگاه های شخصی وارد نتیجه گیری ها شد.
واین دیدگاه ها به مرور تبدیل شد به مکتب های فلسفی که بیانگر دیدگاه های مختلف فیلسوف ها در مورد مسائل یکسان ِ اجتماعی، علمی، سیاسی و ... است. که بیش تر این مکاتب از نام موسس انها به اضافه ی " ایسم " تشکیل شده است.

درنتیجه فلسفه نه علم است نه بنیان همه علوم.
چون اگر بگوییم علم است به تناقض برمی خوریم در مقایسه با تعریف علم.
علم به کسب اطلاعات در مورد طبیعت می گویند.
فلسفه به اندیشه کردن در فضای مجرد ذهنی و گاهی تخیلی. (مابعدالطبیعة و ماورا الطبیعة)

واگر بگوییم بنیان علوم است همچنین به مشکل برمی خوریم.
بنیان همه ی علوم اندیشه کردن در مورد اساس طبیعت است نه اندیشه ای تخیلی در فضای مجرد ِ ذهنی.
( منبع تعاریف و منبع تاریخی انچه بیان شد را می توانید در ویکی پدیا بیابید. )

پس فلسفه نه تنها علم نیست بلکه از نظر اندیشه ی علمی هیچ جایگاه و ارزشی ندارد.

خرد داند |

خیر الامور اوسطها – نه افراط، نه تفریط


به عنوان مثال؛
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ذَلِكَ أَدْنَى أَن يُعْرَفْنَ فَلَا يُؤْذَيْنَ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِيمًا؛
اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند اين براى آنكه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگيرند [به احتياط] نزديكتر است و خدا آمرزنده مهربان است.  آیه 59 سوره ی 33

امام موسی کاظم (ع) می فرمایند: خیر الامور اوسطها؛ بهترین امور معتدل ترین آنها است.

تفسیرمی کنیم این آیه را به وسیله ی این راهنمایی و البته نوع ِ خاصی از نظرگاه که نظرگاه غالب جامعه جهانی است.
(در مورد این ادعا که نظرگاه مورد استفاده نظرگاه غالب جامعه جهانی است می توانید این آیه و حدیث را به برخی بگویید و نظرشان و تفسیرشان را بخواهید. هرچند نفری که می توانید...)


تعادل در حکم حجاب یعنی اینکه اگر خدا گفت موی سر بپوشانید و اندام را بپوشانید بایستی نیست که کامل باشد که حتی یک تارمو هم آشکار نباشد بلکه باید میانه داری باید کرد و نه کامل برهنه و نه کامل پوشیده بود.

ولی مشکل این است که اینجا مجهولات بسیار می شود که اساسی ترین آن معیار حد تعادل است.
معیار سنجش برای حد تعادل چیست؟
اگر حد تعادلی باشد یعنی خدا افراطی هست و باید حکم خدا را اصلاح کرد تا خیر شود؟
یعنی خدا هرچه گفت پرند بافت و باید انسان با تمام ِ نقص های اندیشه و اطلاعاتی حکم خدای دانا را اصلاح کند.
اگر این گونه باشد دگر چه الزامی که حکم خدا را داشته باشیم؟
اگر قرار باشد حکم خدا اصلاح شود و دوباره نوشته شود و معیار ِ نو بنا شود... اینگونه کار انسان چند برابر می شود، درنتیجه بهتر است از همان روز نخست خود انسان بنویسد.
چون اگر قرار باشد حکم خدا با معیار انسان بررسی شود و بعدهم اصلاح شود بسیار اندیشمندانه است که از روز نخست خود انسان بنویسد هم معیار هم قانون.
از طرفی پس این حکم های افراطی و مشکل دار ِ خدا چه می شود؟
خدایی افراطی که غیرحکیمانه حکم می کند چه می شود؟
خدایی که حکیم و دانا نباشد همان بهتر که نباشد.
اگر قرار باشد انسان حکم خدا را تصحیح کند پس بهتر است خدا شاگردی ِ انسان کند.
و این یعنی تناقض.
آفریننده از آفریده یادبگیرد.
آفریده بیش از آفریننده می داند.
*دروغ گفتن ِ مصلحتی*
.....
یا
بهترین امور معتدل ترین آنها است.
این اعتدال همان حکم خدااست.
نه اینکه حکم خدا با معیار انسانی معتدل شود.
اعتدال و معیار حکم خدااست.
حکمی که مثال زده شد در مورد حجاب اینگونه دچار افراط و تفریط می شود.
خدا بگوید حجاب تا صورت و کسی صورت را هم بپوشاند؛ افراط.
خدا بگوید تا مچ دست و پا پوشیده باشد و کسی آستین حلقه بپوشد و شلوارش را هم بالابکشد یا دامن کوتاه بپوشد؛ تفریط.
*دروغ گفتن گناه کبیره*

خرد داند |