No hail,
No fail,
No death,
It s squeak from FIRE...
Ashes&Ashes

تگرگی نیست،
مرگی نیست،
صدایی گرشنیدی...
فریاد است، از درون آتش سوزان...
خاکستر، خاکستر، خاکستر

Before begin to read...

If you want to read this blog you should read carefully this page.
This page is about scientific thought.
Who is wise? & what is the wisdom?
http://scientific-thought.blogspot.com/2011/02/scientific-thought-wisdom-wise.html

عرفان چیست؟ - عقل یا عاطفه - مقامات عرفان

-->

سخنی است اندر حکایت عرفان و مقامات و مراحل عرفان.
نگاهی بر اندیشه ی آنانکه عارف شان خوانند...


گویند ریسمان الهی را یافته چنگ زنید و خود را بسپارید...
گویند این عشق است رهنمای راه ِ پر پیچ و خم دنیا.(عشق براساس عاطفه.)

گویند مرحله به مرحله با صبر و حوصله روید تا برسید به خدا.
 گویند این عقل است رهنمای راه ِ تاریک.

نخست را گویند چهل چراغی برای یافتن و پسین را گفته اند چراغی بس کوچک که سو سو می زند.
بماند که استاد مطهری(شهید مطهری) نیز پیش ازین چنین موضوعی را بحث کرده اند آنهم براساس زندگی حضرت علی (ع)در کتاب جاذبه و دافعه ی علی.

جناب عطار می گوید:
طلب.
عشق.
معرفت.
استغنا.
توحید.
حیرت.
فنا.

خواهان می شویم به راهروی. این شاید بدیهی باشد. چون روشن است که هرکاری را طلب است بایسته.
 
پس ِ آن عاشق می شویم.
پرسش > عاشق چه می شویم؟(مجهول)

بعد معرفت کسب می کنیم. معرفت به معنای شناخت پیدا کردن است.
پرسش > چه را باید شناخت؟
پرسش > برچه اساس باید شناخت؟(مجهول)

سپس استغنا. غنی و بی نیاز به این دلیل که به سرچشمه ای عظیم و بحری بی پایان رسیده ایم.
پرسش > این سرچشمه و بحر بی پایان چیست یا کیست؟ چرا که مرحله معرفت کسب کردن مجهول است.

بعد ازین وادی توحید آیدت. همه چیز را از کثرت به سوی واحد.
پرسش > این واحد یعنی یک عدد؟
پرسش > چه باید کرد که این نقطه ی وحدت هنوز مجهول است. معرفتی نیافته ایم.

سپس حیرت می کنیم.
پرسش > از بی انتهایی کثرت! یا عظمت وحدت!
پرسش > آیا منطقی است که بگوییم، آنکه معرفت را پشت سر گذاشته است، حیرت کند؟ پس اینجا معرفت و حیرت معلق می شوند در معنی. اگر معرفت دارم بر بزرگی ِ آن !مجهول! پس چرا حیرت کنم عظمت او؟

بعد از آن فنا آید. آنجا که سخن گفتن روا نباشد به ظن شاعر. اینکه در عظمت بزرگواری خود را هیچ انگاری نیز چیزی دور از ذهن نیست. چه استاد باشد، چه پیشوا، چه خدا...
اصل یکی است میزان تغییر می کند. برای استاد کمتر از خدا خود را هیچ می دانی چرا که استاد هم خود را در مقابل خدا هیچ می انگارد.

این مراحل مجهول را عارفان می پیمایند!
عارف به معنی آنکه می شناسد از مراحلی مجهول در ذات می گذرد.

نگاهی است عاطفی همان نظرگاه ِ نخست که دنبال ریسمان الهی بود برای سپردن.
ولی آنجا نیز کلامی نیست در مورد اینکه این ریسمان را چگونه بیابیم؟
مختصه های این ریسمان همچنان مجهول است و همانطور که مشاهده کردید در هفت شهر نیز یافت نشد.
-         حال کسانی که ازین هفت شهر عبور کرده اند به ناکجا آبادی رسیده اند که مپرس.

باید 1خواستار شد.
خواستن به کسب 2معرفت به وسیله ای که او سفارش کرده است. تعقلون. او خود را آفریننده ی طبیعت معرفی کرده است. پس باید برای شناخت ویا کسب معرفت ازین راه که خودش معرفی کرده است پیش رویم. اندر معرفت کسب کردن است که چیزهایی را می یابیم شگرف و شگفت. پس 3حیرت می کنیم از قدرت و عظمت ِ بی انتها.  در می یابیم که اوست آنکه عشق فقط برای او سزااست. پس از شناخت عظمت ، 4عشق نسار کردن برایش وفهم قدرت لایزال. متوجه می شویم وصل شده ایم- هرچند ارتباطی کوچک –    به سرچشمه ای جاودان. پس 5استغنا معنا می یابد. بی نیاز شدن از هرچیز و دست نیاز به سوی واحدی قادر ما را به توحید می رساند. غرقه در 6توحید شدن به علم و معرفت است که،
 7فنا را نتیجه می دهد.

آنچه نوشته شد، نگاه ِ منطق است. با استدلال.(پس متوجه شدید ترتیب مراحل براساس منطق یا عاطفه متفاوت است. آنچه عطار گفت عاطفه بود آنچه بیان کردم منطق.و می بینند اهل خرد برتری منطق را.)

هرچند اینگونه مراحل هیچ ارزش علمی ندارد و فقط برای بیان تفاوت در ترتیب و فهم هرچیز از دیدگاه عاطفه و منطق این را نوشتم.
عاطفه در مقابل قدرت عظیم عقل هیچ است.



ساختاری که پیشوایان ِ اسلام سفارش کرده اند.
براساس آنچه قرآن فرموده است.
در قرآن پدیده های طبیعت - آنچه علم - خوانده می شود آمده است و بعد بندگان را به اندیشیدن فرا می خواند.
جایی در قرآن نیست که بگوید عاطفه کنید یا با عاطفه بنگرید یا ...
نهج البلاغه سخن منطق است.
امام رضا(ع) – امام رئوف – شهره به بحث های علمی و منطقی است. عاطفه درکار نیست.


عاطفه است که روزنه دارد به سوی شهوت.
عاطفه است که روزنه دارد به سوی شیطان.

وجود ما براساس منطق و خرد است، نه عاطفه.
آنگاه که امام رضا (ع) فرمود منزلگاه روح در مغز است.(عیون الاخبار الرضا) روح از عالم ورای ادراک است همانطور که اندیشیدن و خردورزی نیست ورای جسم است.

پیشوایان ِ شیعه هیچ کدام به عاطفی بودن شهرت نیافته اند.
از امیرالمومنین - اسدالله - تا بقیه الله الاعظم.
درزندگی ایشان چیزی همچون مراحل عرفان شاعران ندیده ام.

شعر گویند از روی اینکه شعر احساس است. و احساس را به وسیله ی عاطفه برمی انگیزند.
ریسمانی شیطان آلود به سوی خدا نمی رود.

می گویند گرت اسودگی باید برو عاشق شو ای عاقل
به این شاعر احساساتی باید گفت اگر عقل داشتی دنبال عشق نمی رفتی که بخواهی برای راحتی و اسودگی از ان استفاده نکنی.
اگر عقل داشته باشی و فکر و دغدغه ای از پیشرفت و تکامل هیچ وقت اسودگی را ترجیح نمی دهی که عقل نداشته باشد
تا زندگیت بدون اندیشه و هدف علمی همانند حیوان باشد.

عرفان، شناخت است. در شناخت عاطفه چه معنایی دارد؟
براساس چه فرآیندی عاطفه می تواند موجب شناخت شود؟ شناخت ِ الله. 


تمام عالم علم است.
هرعملی از انسان اگر دلیل و هدفی مشخص نداشته باشد از اعمال حیوانات پست تر است.
اگر انسان اشرف مخلوقات است به دلیل غریزه ی شهوت - که همین را باز ربط می دهند به کلمه ای دیگر عشق! - نیست.
انسان می خورد و می خوابد و ازدواج می کند. و فرزندان خود را باز برای همین خوابیدن و خوردن و ازدواج تربیت می کند
این موجود انسان نیست بلکه حیوانی ست در شمایل انسان.
تفاوت میان انسان و حیوان استفاده از عقل است.
هیچ جای قرآن و نهج البلاغه سخنی از عمل عاطفی نیامده که بگوید عاشق شو چون عقل محدود است.
قرآن گفته است برخی مخلوقات را نمی فهمی و در اخر ایه گفته است ایا اندیشه نمی کنی.
برای شناخت الله باید طبیعت را شناخت. همانطور که خودش در قرآن تکرار می کند به فهم نشانه های طبیعی.
اینکه بگویید عجب گل زیبایی پس چه خدای توانایی تفاوتی نمی کند با اینکه یک خر ان گل را ببلعد.
اگر فهمیدید که آن گل چگونه رنگ گرفته و چگونه بو می دهد و چگونه سیستم فراکتال دارد بنابراین می توانید به قدرت عظیم طبیعت پی ببرید. که باز چنین اجسامی را نمی توان مستقیم به خدا رساند.
یک گل نشانه ی بنیان آشفته ی طبیعت است، نشان از بی نظمی. پس خدایی ناظم نمی تواند ان گل را افریده باشد، پس اندیشه کنید...
 برای مطالعه ی بیش تر این وبگاه را مطالعه کنید؛
Science come from God



خرد داند |