No hail,
No fail,
No death,
It s squeak from FIRE...
Ashes&Ashes

تگرگی نیست،
مرگی نیست،
صدایی گرشنیدی...
فریاد است، از درون آتش سوزان...
خاکستر، خاکستر، خاکستر

Before begin to read...

If you want to read this blog you should read carefully this page.
This page is about scientific thought.
Who is wise? & what is the wisdom?
http://scientific-thought.blogspot.com/2011/02/scientific-thought-wisdom-wise.html

فلسفه چیست؟


فلسفه در واژگان به معنای دانش است یا عشق ِ به خرد(واژه ای یونانی)
که درزمان های پیشین دانشمند را فیلسوف می نامیدند که منشی براساس دانش و موجودیتش بر علم بود. وآن زمان شاخه های مختلف فیزیک گسترده نشده بود وهرکه اهل اندیشه کردن بود و به دنبال یافتن و کشف اسرار طبیعت می بود را فیلسوف می نامیدند و ازین رو چون فلاسفه برای هر چیزی دلیل و برهانی می خواستند عده درمقابله ی با این روش بودند که خود را عارف نامیدند به عرفانی براساس عشق. وتعریف کردند عاشق برای عشق به معشوق دلیل نمی خواهد چون عاشق است!
به این ترتیب فلاسفه روزبه روز به سوی ماده گرایی و طبیعت پرستی و عارفان روز به روز به نامعلومی گرایش پیدا کردند به نام خدا که برای نه دلیلی اقامه کردند ونه ورود در بحث وجودش را مجوز صادر.
درین سیر عده ای بودند درگروه عارفان که دسته هایی ایجاد کردند به عنوان عرفان قلبی و عقلی.
درمیان فلاسفه ی فرورفته درطبیعت که بیش ازآنکه در طبیعت فروروند درخود فرورفته بودند، آنچنان که می توان اینگونه تشبیه کرد که درگوشه ی عزلتی نشسته اند افرادی به نام فیلسوف که اندیشه می کنند در مورد بنیان جهان بی انکه جهان را مشاهده کنند.

زین سبب تعریف فلسفه از دانشمند به دانش ِ طبیعت تغییر کرد به اینکه فلسفه مباحث عقلانی ِ صرف را پیگیری می کند.
و پس از مدتی به جایی رسید که اشتراک بین تمام فلاسفه یا بهتراینکه بگوییم مکاتب فلسفی "نه علم " شد.
واین سبب شد که معیار یکسان طبیعت فراموش شود و فیلسوف های مختلف درگوشه عزلت خود بی انکه نگاهی به جهان کنند سعی کردند اسرار جهان را کشف کنند. و بسیار روشن است که بدانیم فردی که عزلت گزیند سرانجام بانک اطلاعاتی ش کم می شود و چون خود را محروم از طبیعت کرده است و خود را فیلسوف و بررسی کننده ی جهان براساس عقل مجرد می نامد، نمی تواند اطلاعات خود را براساس طبیعت  افزایش دهد ازینرو خود شروع به ساخت اطلاعات می کند.
وازینجاست که نظرات و دیدگاه های شخصی وارد نتیجه گیری ها شد.
واین دیدگاه ها به مرور تبدیل شد به مکتب های فلسفی که بیانگر دیدگاه های مختلف فیلسوف ها در مورد مسائل یکسان ِ اجتماعی، علمی، سیاسی و ... است. که بیش تر این مکاتب از نام موسس انها به اضافه ی " ایسم " تشکیل شده است.

درنتیجه فلسفه نه علم است نه بنیان همه علوم.
چون اگر بگوییم علم است به تناقض برمی خوریم در مقایسه با تعریف علم.
علم به کسب اطلاعات در مورد طبیعت می گویند.
فلسفه به اندیشه کردن در فضای مجرد ذهنی و گاهی تخیلی. (مابعدالطبیعة و ماورا الطبیعة)

واگر بگوییم بنیان علوم است همچنین به مشکل برمی خوریم.
بنیان همه ی علوم اندیشه کردن در مورد اساس طبیعت است نه اندیشه ای تخیلی در فضای مجرد ِ ذهنی.
( منبع تعاریف و منبع تاریخی انچه بیان شد را می توانید در ویکی پدیا بیابید. )

پس فلسفه نه تنها علم نیست بلکه از نظر اندیشه ی علمی هیچ جایگاه و ارزشی ندارد.

خرد داند |